بسم الله الرحمن الرحیم

من شاینا کاتب هستم ؛ ۱۶ سالمه ... با سه تا داداشم زندگی میکنم ، پدر و مادرم جدا شدن ؛ مادرم میترا با شوهرش خارج از کشور زندگی میکنه ، پدرم شاهینِ کاتِب با همسرش سیما و دخترشون لینا یه خونه ی جدا زندگی میکنن ... لینا همسنِ من و کیاشا ست چون پدرم زمانی که مادرم ما دوقلوها رو باردار بود با مُنشیش سیما رابطه داشت و همزمان با دو سه ماه فاصله لینا دنیا اومد و طی جریاناتی مادرم سه سال بعد موضوعو فهمید و جدا شدن ، مادرم از ایران رفت و پدرم به درخواست برادرام با خانواده ش جدا زندگی میکرد ... !!! پدرم مدیر کل یه هُلدینگ بازرگانیه

ساخت کد ویدیو

داداش بزرگم شایا کاتِب ۳۲ سالشه ، معلمه ... پدرم به داداشم پیشنهاد داد توی هلدینگ مدیر اجرایی باشه چون از سهام داران شرکت بود ولی برادرم به خاطر علاقه ش به معلمی و هم به خاطر اختلافاتی که بود قبول نکرد ... داداش شایا برای من حکم پدرمو داره و خیلی دوسش دارم ؛ شخصیتش جدی ، مهربون ، خوش قلب ، منطقی ، یه وقتایی هم سختگیره ![]()

داداش بعدیم عرشیا کاتب ۲۸ سالشه اون توی هلدینگ ، نائب رئیس هیئت مدیره و یکی از سهام دارای اصلی شرکته ، اینم بگم همیشه با پدرم اختلاف نظر و جنگ داره که ریشه ی این اختلافات به خیانت پدرم به مادرم بر میگرده ، از عرشیا بیشتر از داداش حساب میبرم چون شوخی باهاش مثل شوخی با دُم شیرِ ...
غیرتی ، بی اعصاب ، ولی وقتایی که مهربون میشه تا جای ممکن خودمو براش لوس میکنم ؛ سواستفاده گر هم نیستمااااا ...😁 در ضمن از لینا متنفره و سایه شو با تیر میزنه 🙃

داداش آخریم ، کیاشا کاتب ۱۶ سالشه ، قُل عزیزِ خودمه
همه ی آتیش سوزوندنامون با همدیگه ست ؛ از صبح تا شب توی سر و کله ی هم میزنیم ولی نفسم به نفسش بنده
مهربون ، احساسی ، پایه ، همیشه هم هوامو داره ... امسال داداش شایا ، دبیرِ زبانِ من و کیاشا ست ، نمیتونیم سر کلاس نفس بکشیم 😂
داستان زندگی من در کنار داداشام تلخی و شیرینی زیاد داره ... !!!
نویسنده جانا ♡
موضوعات مرتبط: معرفی رمان تلخ و شیرین
